سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 16
بازدید کل: 1384314
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



کتابخانه مرکزی اردبیل

چهارشنبه 93 آذر 26

چند ساعت بیشتر نیست که از اردبیل برگشته‌ام. رفته بودم برای تودیع و تکریم مدیر کل سابق کتابخانه‌های عمومی استان اردبیل و معارفه‌ی مدیر کل جدید سرکار خانم رباب عزیزخانی.

 دیشب توفیقی شد تا یکی دوساعت از کتابخانه‌ی مرکزی اردبیل بازدید داشته باشم. قبل از ورودم به ساختمان، انبوه اتومبیل‌هایی که گفته شد، مربوط به مراجعان کتابخانه است شگفت زده‌ام کرد. صرف نظر از جذابیت ذاتی کتاب و کتابخانه برای امثال من، با گشت و گذاری که در کتابخانه داشتم، انصافاً روحم تازه شد و اگر نبود رعایت میزبانان، شاید بازدیدم از این هم طولانی‌تر می‌شد. مخزن کتابخانه، تالار کتاب‌های اهدایی فرهیختگان اردبیل، گنجینه‌ی نویسندگان استان اردبیل، و قرائت‌خانه‌های آقایان و بانوان که در ساعت 8 شب هم مملو از جمعیت بود، همه و همه بر روح‌انگیزی این فضای جذاب می‌افزود. از همه‌ی اینها جذاب‌تر، بخش کتابخوانی نابینایان یا همان روشندلان بود با 215 عضو، 8000 نسخه کتاب صوتی، 850 کتاب بریل و تولید حدود 80 عنوان کتاب صوتی توسط روشندلان عضو کتابخانه.

حضور روشندلی با انگیزه، شاداب و هوشمند به نام سجاد فداکار و نوع کار کردنش با کامپیوتر و توضیحاتی که از کارهایشان می‌داد، باعث شد گذر زمان را احساس نکنم و وقت خوبی صرف این قسمت بکنم.

بعد از بازدید از کتابخانه مرکزی و حظ روحی که بردم، به اتفاق یکی از همکاران به مراسم سنتی احسان حسینیه‌ی اوچدکان رفتیم و حظمان تکمیل شد و پای روضه‌ی سید الشهداء و خوان با برکت آن حضرت نشستیم. آیین احسان در این حسینیه و هیأت، آنقدر جالب و گفتنی است که در یک مقال نمی‌گنجد. سعی می‌کنم پست آینده را به این موضوع اختصاص بدهم. 

 

پ ن: از کلیه همکارانم در استان اردبیل به ویژه کتابداران عزیز که طی این دو روز مزاحمشان شدیم، تشکر می‌کنم. برای ایشان و سرکار خانم عزیزخانی آرزوی توفیق الهی دارم.